بازاریابی و فروش

این روزها کمتر کسب و کاری را میتوان پیدا کرد که صفحه اینستاگرام نداشته باشد و برای برندینگ خودش تلاش نکند. بازاریابی مردن از دهه 50 میلادی سفر خودش را شروع کرد و با ورود تلویزیونها، این جعبههای جادویی روند بهتری پیدا کرد و پس از مدتی هم اینترنت اضافه شد. در اواخر دهه 90 میلادی، وبلاگ و بلاگ نویسی به بخش مهمی از فرایند بازاریابی تبدیل شد. رسانههای اجتماعی به یکی از موثرترین فرصتها برای رسیدن به اهداف بازاریابی تبدیل شده اند. کسب و کارها میتوانند از این فرصت استفاده کرده و از طریق اینستاگرام، فیسبوک، لینکداین، پینترست، توئیتر و دیگر شبکههای اجتماعی با مخاطبانشان ارتباط برقرار کرده و محصولات و ویژگی محصولاتشان را به کاربران نشان دهند. به طور کلی، بازاریابی یا مارکتینگ یک عمل مدیریتی و اجتماعی است که به کمک آن افراد و گروهها با استفاده از تولید و مبادله، به رفع نیاز و خواستههای مجله خبری learn-marketing خودشان میپردازند.

با استناد به این نتایج میتوان بازاریابی عصبی را در گروه انواع بازاریابیهای ارزان قیمت و به صرف جای داد. تیم بازاریابی با بررسی بازار و مطالعه دقیق روی رقبا و محصولات مشابه میتواند قیمت مناسبی برای محصول در نظر بگیرد. تولید انبوه باعث میشد که محصولات بیشتری در اختیار مردم قرار بگیرد و رقابت هم برای فروش بیشتر شود. اگر قیمت محصول کمتر از چیزی که باید باشد تعیین شود ممکن است شما بیشتر از درآمدتان هزینه کنید و سود خود را از دست بدهید. پس از گذشت زمان کمی بازاریابی به مرور بر روشهای پخش و انواع ارتباطات مصرف کننده تاکید داشت. اما بعد از گذشت زمان، الگوریتمهای موتورهای جستجو نیز تغییر پیدا کرد. موتورهای جستجو با ارائهی نتایجی با بهترین کیفیت روند جدیدی در بازاریابی اینترنت در پیش گرفتند.جالب است بدانید این روزها تغییر نتایج و دستکاری رتبهبندی بهینه سازی موتورهای جستجو کار تقریباً غیرممکنی است و اگر شرکتی جسارت دستکاری داشته باشد، باید خودش را آماده عواقب دفن نتایچ برندش در موتورهای جستجویی مانند گوگل بکند. علاوه بر این فعالیتهای تبلیغاتی مانند بازاریابی در شبکههای اجتماعی بر روی افزایش فروش تاثیر خوبی میگذارد. با شناخته شدن برند، شرکتها فهمیدند که باید تمرکز خودشان را بر روی فروش بیشتر محصولات با کیفیت و ساخت یک برند بهتر بگذارند.

گاه مرز بین این دو تعریف انقدر نزدیک است که خیلی از اساتید حوزه مارکتینگ و فروش هم این دو را یکی در نظر میگیرند. بعد از تعریف پرسونای خریدار و بازارهدف نوبت به انتخاب یک نمونه میرسد تا با ایجاد تعامل و پرسش سوالهای خاص اطلاعات تکمیل شوند. اگر بخواهیم از این تعریف خشک و رسمی تحقیقات بازاریابی دور شویم. در این نوع بازاریابی حرفی از واسطه وجود ندارد. در دههی 1960 میلادی، مک کارتی یک اصل به اصول بازاریابی با نام 4پی اضافه کرد. یک سوال خیلی مهم که برای کسب و کارها پیش میآید این است که بازار هدف ما کجاست. در آموزش بازاریابی تاکید میشود که این نکته مهم را فراموش نکنید: برندینگ محصولات شماست. فروش همیشه مهم است، حتی برای بزرگترین خرده فروشان وقتی که از اهداف بالایی دارند، سخت است. معرفی محصول و خدمت به مشتری به نحوی که تبلیغ به نظر نرسد، از استراتژیهای بازاریابی مخفی است. الکساندر گرهام بل با اختراع بی نظیر خودش، تلفن، خدمت بزرگی به دنیای بازاریابی و فروش کرده مجله خبری learn-marketing است. با طرح یک سری سوالات خاص و جزئی به ساخت شخصیت ایده آل خود برسید.

بدین ترتیب رشد سود ناخالص شرکتها باعث مشهور شدن آنها شده و شناخت عمومی از برند نیز بالا رفت. نکته حیاتی این است که نباید بیش از اندازه روی پی چهارم تمرکز شود چرا که ممکن است نتیجهی عکس داشته باشد و به فروش کمتر یا ضربه خوردن نام برند شما منجر شود. پی چهارم که تحت عنوان پروموشن شناخته میشود بیشتر از مکان و قیمت و محصول دیده میشود. هدف اصلی بازاریابی جذب مخاطب بیشتر برای برند از طریق ارسال پیام درست به اوست. یکی از طرفین مبادله میتواند یک محصول یا خدمتی را با طرف دیگر در مقابل دریافت نوعی پرداخت تبادل کند. زمانی نگذشت که اهداف عوض شد و هدف این بود که مصرف کنندگان را به این موضوع ترغیب کنند که کالا و خدمات ارائه شده توسط یک شرکت بهتر از شرکت دیگری است که همان کالاها و خدمات را ارائه میکند. در ابتدای ظهور وبسایتها، صرفا وجود اطلاعات درباره محصول یا خدمات یک شرکت مهم بود. بازاریابی در ابتدا تلاش برای متقاعد کردن مشتریان به خرید محصولات بود و کسانی که مهارتهای ارتباطی بهتری داشتند، در امر فروش موفقتر بودند.