حضور در یک بازار شلوغ برای موفقیت ضروری است و استیو جابز این را به خوبی می دانست.
برای استیو حیاتی بود که اعتماد به اپل را بازسازی کند. این چیزی است که او برای گفتن انتخاب کرد.
تحقیقات فون ریستورف نشان میدهد که اعداد وقتی در کنار حروف در تست حافظه قرار میگیرند 30 برابر بیشتر به یاد ماندنیتر هستند.
توهم کار نشان می دهد که وقتی مردم شاهد تلاش و زحمتی هستند که برای انجام یک کار انجام می شود، تمایل دارند برای محصول نهایی ارزش بیشتری قائل شوند.
من اثر هاله را برای خودم در پادکست Nudge آزمایش کردم. من 200 نفر را جمع کردم و از آنها پرسیدم که آیا به پادکست من گوش می دهند؟
مهار اثر هالو
برای کشف این تاکتیک قدرتمند، باید اپیزود بعدی Nudge Podcast را تنظیم کنید، جایی که من از آخرین قطعه پازل در زرادخانه تکنیک های متقاعدسازی استیو جابز پرده برداری می کنم.
جابز این اصل را برای محصولات اپل به کار می برد و باعث می شد که از نظر بصری قابل توجه و به راحتی قابل تشخیص باشند.
در این پست، من به اشتراک میگذارم که چگونه استیو جابز توانست جهان را با استفاده از استراتژیهای متقاعدسازی ساده و در عین حال قدرتمند که میتوانید در زندگی خود اعمال کنید، تحت تأثیر قرار دهد.
اما یک تکنیک متقاعدسازی دیگر وجود دارد که جابز بارها از آن برای فروش آیپاد، عرضه آیفون و معرفی آیپد استفاده کرد.
آرلان همیلتون، بنیانگذار Backstage Capital را در نظر بگیرید، که به عنوان یک زن سیاهپوست و عجیب و غریب، موانع را در صنعت سرمایهگذاری خطرپذیر شکست. داستان سرایی متقاعد کننده، قابل اتکا بودن، و باور واقعی او به مأموریتش، طرفداران وفادار و سرمایه گذاری های چشمگیری را برای او به ارمغان آورده است.
اولین سخنرانی او را که در سال 1998 در اپل ضبط شد، بازگردانید. او دوباره به عنوان مدیر عامل موقت استخدام شد. زمانی که او دور بود، شرکت شروع به شکست کرد، درآمد کاهش یافت و سود کاهش یافت.
جابز با اعمال توهم کار در محصولات اپل، باعث شد که مصرف کنندگان قدر آنها را بدانند و ارزش بیشتری داشته باشند، که در نهایت باعث فروش و وفاداری مشتری شد. زمانی که او آیفون را عرضه کرد، خاطرنشان کرد: «این روزی است که منتظرش بودم دو سال و نیم.”
استیو جابز، یکی از بنیانگذاران نمادین اپل، استاد متقاعدسازی بود. توانایی او در متقاعد کردن میلیاردها نفر برای خرید محصولاتش با قیمت های عالی تصادفی نبود.
توانایی استیو جابز در متقاعد کردن و متقاعد کردن مردم یک شانس یا اتفاق نبود. او درک عمیقی از اصول روانشناختی مؤثر بر رفتار انسان داشت و بهطور ماهرانه آنها را در کارش در اپل به کار میبرد.
استادان متقاعدسازی مدرن
او اثر Von Restorff را درک کرد، یک اصل روانشناختی که بیان میکند آیتمهای متمایز به یاد ماندنیتر از مواردی هستند که با هم ترکیب میشوند.
استفاده از اثر توهم کار
یکی از مؤثرترین تاکتیکهایی که استیو جابز برای القای اعتماد به محصولات اپل استفاده کرد، تأکید بر میزان کار و تلاشی بود که برای توسعه آنها انجام داد.
در واقع، مقاله ای در سال 2022 به نام “بازگشتن پرده” نشان داد که رفتن به یک تور آبجوسازی – و دیدن کارهایی که برای تولید آبجو انجام می شود – باعث می شود بازدیدکنندگان 32 درصد بیشتر تمایل به خرید آن آبجو داشته باشند.
میخواستم ببینم آیا حضور صرف در حضور سایر پادکستهای محبوب، احتمال گوش دادن به Nudge را افزایش میدهد یا خیر.
یکی دیگر از تکنیک های متقاعدسازی قدرتمندی که جابز استفاده کرد، اثر هالو بود، یک سوگیری شناختی که در آن ارتباط مثبت افراد با یک چیز بر درک آنها از چیزهای مرتبط با آن تأثیر می گذارد.
جابز به خوبی از Halo Effect آگاه بود و به طرز ماهرانه ای آن را در کمپین های بازاریابی اپل، به ویژه در کمپین نمادین «متفاوت فکر کن» به کار برد.
به نظر می رسد، مردم تقریباً 3 برابر بیشتر مایل به گوش دادن به Nudge در کنار پادکست های معروف دیگر بودند.
در حالی که نوآوری های فنی و تبلیغات بی وقفه نقش داشتند، راز واقعی موفقیت او در تکنیک های متقاعدکننده ای بود که او به کار می برد. تکنیک هایی که همه می توانند یاد بگیرند و بکار گیرند.
این اصل امروزه در سراسر بازاریابی قابل مشاهده است. به همین دلیل است که Party Cannon (یک گروه دث متال) 30 برابر بیشتر از همتایان خود به یاد ماندنی هستند.
موفقیت کمپین «متفاوت فکر کن» که جوایز متعددی را به دست آورد و سهم رو به کاهش اپل در بازار را احیا کرد، تا حد زیادی به درک جابز از اثر Halo نسبت داده می شود.
ایجاد یک تأثیر ماندگار با متمایز بودن
پس ادامه دهید و به آن گوش دهید، تکنیک متقاعدسازی را یاد خواهید گرفت که فراموش نخواهید کرد.
یا پایال کاداکیا، بنیانگذار ClassPass. او با مهارت های متقاعدکننده خود صنعت تناسب اندام را متحول کرده است. توانایی او در به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی و ارتباط با مخاطبانش، سرمایه گذاران، مشتریان و شرکا را با موفقیت متقاعد کرده است که از ماموریت او حمایت کنند.
اما صبر کنید … یک چیز دیگر وجود دارد
برای مثال، اگر کسی جورج کلونی را دوست داشته باشد، احتمالا قهوهای را که او تایید میکند، امتحان میکند و حتی ممکن است طعم آن را بهتر درک کند.
با این حال، 50٪ از شرکت کنندگان فقط لوگوی پادکست من را دیدند. و نیمی دیگر لوگوی من را در کنار پادکست های بسیار محبوب بریتانیایی دیدند.
جابز با پیوند دادن اپل با چهره های پیشگامی مانند گاندی، انیشتین، جان لنون و پیکاسو، ارتباطات مثبتی را بین این افراد رویایی و برند اپل ایجاد کرد.
این چیزی است که من هنگام تبلیغ پادکست Nudge خود امتحان کرده ام.
به نظر می رسد، بیان اینکه من «480 دقیقه را صرف گوش دادن به کارشناسان بازاریابی» کرده ام، باعث شد تا مردم 45 درصد بیشتر روی تبلیغ Reddit من کلیک کنند (به کپی بالای تصویر نگاه کنید).
این اصل در زمینههای مختلف نشان داده شده است، از بازدیدکنندگان رستوران که وقتی میبینند سرآشپزها غذا را آماده میکنند بیشتر قدردانی میکنند تا خریدارانی که وقتی آژانسهای املاک آنها ساعتها صرف تهیه فهرستی از گزینهها میکنند، ارزش بیشتری برای املاک قائل هستند.
تقریباً 100 سال بعد، ریچارد شاتون این تحقیق را تکرار کرد و این بار دریافت که یک برند از یک دسته منحصر به فرد (مثلاً فست فود) وقتی در کنار چندین مارک از یک دسته قرار می گیرد (مثلاً خودرو) 4 برابر به یاد ماندنی تر است.
این طراحی متمایز نقش مهمی در احیای مجدد اپل ایفا کرد، زیرا iMac به بازگشت سود به شرکت پس از سالها کاهش کمک کرد.
در حالی که استیو جابز به عنوان یک چهره نمادین در دنیای متقاعدسازی باقی مانده است، چندین فرد دیگر در جوامع استارتاپی وجود دارند که به همان اندازه در جلب نظر افراد مهارت دارند.
یکی از نمونههای بارز عرضه iMac در سال 1998 است. در حالی که کامپیوترهای رومیزی رقیب در آن زمان به طور یکنواخت خاکستری و کسل کننده بودند، iMac در مجموعه ای از رنگ های پر جنب و جوش رونمایی شد که بلافاصله توجه مصرف کنندگان را به خود جلب کرد.
او با برجسته کردن ساعتها، آخر هفتهها و سالهای بیشماری که برای تکمیل دستگاههای اپل اختصاص داده شده است، از یک اصل روانشناختی به نام توهم کار استفاده کرد.