2. سطح بعدی، segment marketing می باشد که می گوید باید بخش های مختلف بازار را معلوم کرد، یکی را انتخاب کرد و به بقیه نه گفت. Country Region: کشور ایران را به ناحیه های مختلف تقسیم می کنیم و برای هر region محصول مختلف عرضه کرد. اشتباهات: خانواده محصولات را سگمنت شود، بازارهای مختلف را قاطی کنند، ارائه یک محصول با یک قیمت به دو سگمنت متفاوت (در واقع افزودن متغیر اضافی) سپس باید بر اساس منابع شرکت، یکی دو از سگمنت انتخاب شود و گفته شود که این تارگت من است. مهم ترین قسمت بیزیینس مدل، این است که چه کسانی مخاطب محصولات می باشند. Attitude Toward Product: نگرش نسبت به یک محصول متفاوت است که مثلا ممکن است نگرش آن بخش از بازار، دوست یا دشمن محصول باشد. برای پروژه: یک محصول را انتخاب می کنید و می آیید برای سگمنتیشن و مشخص می کنید که چه متغیرهایی مبانی سگمنتیش باید باشد.
حدود ۲۸ سال دارند. همینطور دو فرد با جنسیت یکسان، رفتارهای روانشانسی نزدیک تری دارند. بعضی وقت ها بین دو مرحله ی اول و دوم، یک برند وارد می شود و بازار دچار market shake out می شود. 1. بالاترین سطح: mass marketing یعنی یک ۴p برای کل مارکت عرضه می کنیم. مثلا می گوید که من برای شرکت نفت کار می کرده ام. به محض این که ترجیحات مشخص شد، بازار به دو دست تقسیم می شود، بعضی ها رهبر بازار می شوند و بعضی ها خارج می شوند یا فالوور مجله خبری learn-marketing هستند. جنس متریال ساختمانی کیش با مازندران متفاوت است و نمی توان به این دو یک نوع محصول داد. مثلا کالایی که قیمت برایش مهم است ولی بعد دولت کاری کند که دیگر مهم نباشد. بعد از این مرحله، سهم بازار با درجه ی انطباق محور تمایز در نیازهای مشتریان correlation مثبت پیدا می کند. باید با توجه به چرخه عمر بازار، یکی از استراتژی های تمایز نامتمایز و متمرکز انتخاب شود .
این که کارآفرینان می گویند دنبال این می رویم که ببینیم که چه خلأی در بازار وجود دارد، منظور niche market است. دوم، در تحقیقات گفته می شود که بین ویژگی های demograhphic و رفتار مصرف کننده، correlationمثبت وجود دارد. Accessible: سگمنتیشن شما را به سگمنت هایی برساند که به آن ها دسترسی دارد. در آمریکا دو نوع سگمنتیشن وجود دارد. در منقطقه ی جنوبی،به خاطر این که پهناور است و density پایین است، هزینه ی حمل و نقل بالا است، در صورتی که در منطقه ای که تهران وجود دارد، بر عکس است. مرحله بعدی این است که در بازاری که انتخاب کرده ای تا با آن ها کار کنی، حتما باید به جایگاهی متمایز نسبت به بقیه برندهای دیگر رسید. Redemption opportinunities شما باید به ۱۰۰۰ امتیاز برسی تا بتوانی پاداش بگیری. مثلا شما به کانادا اگر دسترسی نداشته باشید، نباید در سگمنتیشن شما باشد. به خصوص در دارو و … همه افراد، خودشان این کار را روزانه در زندگی انجام می دهند و این جا به طور مدون گفته می شود.
Readiness Stage: این که یک بازار چه قدر برای یک محصول آماده است. User rate: میزان خرید است. User Status: یعنی به استفاده کنندگان جایگاه داده شود. Substantial: یعنی به اندازه ی کافی، وفور باشد. این نوع سگمنتیشن به دو دلیل سال ها، شایع ترین نوع سگمنتیشن بوده است: اول، easy to measure : به راحتی می توان سن و درآمد را اندازه گیری کرد . ممکن است که در شرکت شما، این دو دسته نام های دیگر داشته باشند . این تفکر که می توان یک محصول را به همه داد، اشتباه است. اشتباهی که رخ می دهد، این است که متغیر اضافی ایجاد می کنند و دو چیز که یک محصول دریافت می کنند را سگمنت می کنند. Generation: بعضی معتقداند که هر ۲۵ سال یک نسل ایجاد می شود و بعضی معتقداند که هر ۱۰ سال یک نسل ایجاد می شود . مدافعان این رویکرد می گویند، که وقتی شما بازار را سگمنت می کنید، یک سری بخش ها را از دست می دهید و بهتر است کالا به همه عرضه شود تا خرید شود. بعضی وقت ها ممکن است که مثلا دانش IT مهم باشد و یک بچه از یک فرد بزرگسال سواد بیش تری داشته باشد .